( همان، ۴۵۷ )
نه شانه بین که کنم چون درون شانه نگاه زبان گـــره آورم و چشمهــــا بگردانـــم
( قاآنی، ۱۳۸۰: ۵۸۷ )
فــالگشادی مــی زدنداز طُرّهات صبح ازل زنهارمی بوسد هنوز انگشت دست شانــــهات
( بیدل دهلوی، ۱۳۷۱: ۱۸۲)
۴-۶-۴-۳- «فال نخود»
نه خود به فال نخود داستانم زنم از غیب که نیست دست تصرف به مکرو دستانم
( قاآنی، ۱۳۸۰: ۵۸۷ )
۴-۶-۴-۴- «فال خاک یا ماسه »
فال راحت مزن کزین کف خاک هرچه آسودهتـــــر، فسرده تـــــر ست
(بیدل دهلوی، ۱۳۷۱ :۲۹۱)
۴-۶-۴-۵- « فال نامه »
مولانا، گویا به توقیع (نامۀ) شمس تبریزی، فال زده است .
توقیع شمس آمد شفق طغرای دولت عشق حق فال وصال آرد سبق کان عشق زد این فالها
(مولانا،۱۳۶۶: ۵۰)
وحشی بافقی، به فال نامه درمثنوی« فرهاد و شیرین و رسیدن نامۀ خسرو به شیرین»اشاره دارد.
که گفتی شه ز شیرین کی کند یاد بگواین نــــامهٔ شه کوریت بــــاد
که فالی زد که این شادی بـــرآمد که آهی زد که ایـــن اندر سر آمــد
کدامین طالع این امداد کــردهست که شاه از مستمندان یـــاد کردهست
( وحش بافقی، ۱۳۷۶: ۴۳۷- ۴۳۸)
بیدل دهلوی، دراین بیت به « فال نامه » اشاره کردهاست :
نـــــــامهام فـــالبین قـــاصد نیست رنگ اگــــــر بشکنـد پـــر دگرست
۴-۶-۲- سایر فال ها
« فال گل یا غنچه»
هرکجا فــــــال شکفتن زد بهـار غنچهاش صبح از ایجاد تبسم چین روی زال بود
( بیدل دهلوی، ۱۳۷۱: ۶۳۴)
کهن شد سیر این گلشن کنون فال تحیر زن مگر آیینه گردیدن گل دیگر برون آرد
(همان، ۶۶۱)
غنچهات از بیخودی فــال شکفتن میزند ای ز سر غافل، برو بیمغزی دستار باش
( همان، ۳۲۴)
فــــالی از داغ زدم دل چمن آئین آمــــد ورق لاله بیک نقطه چه رنگین آمـــد
(همان، ۶۰۴)