تعاریف مسئولیت اجتماعی
از زمانیکه ارتباط بین نقشهای اجتماعی، سیاسی، محیطی، اقتصادی در تجارت رو به افزایش گذاشته است، سازمانها با پویاییهای جدیدی مواجه شدهاند. چالشی که سازمانها با آن روبرو هستند این است که آنها باید همزمان به افزایش سودآوری و پاسخگویی به انتظارات اجتماعی جدید و سپس مدیریت همزمان این دو پیامد به ظاهر متناقض که نیازمند توسعه استراتژیهای کاربردی است و اثرات مثبتی هم بر جامعه و هم بر سازمان دارد، دست یابند. پیادهسازی مسؤلیت اجتماعی در سطح سازمان، از جمله سازوکارها و یا راهبردهای موثر در این خصوص است. در واقع امروزه سازمانها علاوه بر انجام وظایف سنتی خود به انجام فعالیتهای دیگری نیز مکلف شدهاند، که هدف این فعالیتها، پاسخگویی به انتظارات جامعه است و از آن به عنوان مسؤلیت اجتماعی سازمان یاد میشود. در این دوران، مدیریت موثر، مدیریتی است که از محدوده اندیشه سازمان خود را رها ساخته و به جامعه و محیطهای وسیعتری میاندیشد، چرا که نه سازمانها میتوانند خود را از جامعه جدا کنند و نه جامعه میتواند بدون سازمانها تداوم یابد (صالحی و آذری، 2009؛ کارنامی، 1385).
آنچه مسلم است این است که از اوایل نیمه دوم قرن بیستم آگاهی عمومی درباره وابستگی سازمان، جامعه و محیط به یکدیگر افزایش یافته و همگان پی بردهاند که از یکسو سازمانها با تکیه بر امکانات موجود در جامعه به اهداف خود میرسند و از سوی دیگر، اقدامات سازمانها میبایست منافع و دستاوردهایی نیز برای جامعه داشتهباشد. ازاین رو همواره تلاش بر این بوده که منافع در سازمانها بهگونهای بهبود یابد که مردم جامعه، بیش از هزینهای که پرداخت کردهاند از سازمانها سود ببرند و به تعبیری سازمانها علاوه بر سود آفرینی، ارزشآفرینی هم داشتهباشند. در حقیقت سازمانها به منظور حفظ مشروعیت کامل و بقای خود باید قبول کنند که نقش و وظیفهای عمومی و اجتماعی دارند.
نظریه هویت اجتماعی[1]، از جمله نظریههایی است که بين فعاليتهاي اجتماعي سازمانها و گرايشات كاري كارکنان ارتباط ایجاد میکند. اين نظریه بيان ميكند كه مردم تمايل به هویت بخشی یا توصیف خود در زمينههاي اجتماعي دارند و خود و ديگران را در طبقات اجتماعي مختلفي
طبقهبندي ميکنند. هر فردی داراي فهرستي از عضویت در طبقات اجتماعي مختلف است. هويت اجتماعي شامل جوانب مختلف تصور از خود، توسط یک فرد است كه از همانندسازی وی با طبقه ای که خود را متعلق به آن میداند، ناشي ميشود (هوستون و جاسپارز، 1984). بنابراين تمامي اعضا در طبقات اجتماعي مختلف يك هويت اجتماعياند كه نگرش آنها را به عنوان عضوي از آن گروه توصيف و تبيين ميكند، مانند اينكه هر كس بايد چگونه بينديشد، و یا چگونه احساس و رفتار كند (هوگ، 1995).
هويت ميتواند بهعنوان ادراك عضو متعلق به گروه كه شامل تجربهي مستقيم یا غیرمستقیم از شكستها و موفقيتهاي آن گروه است، تعريف شود. در این صورت عوامل مرتبط با هويت شامل، تشخيص ارزشهاي گروه و اقدام مرتبط با آن در مقایسه با سایر گروهها، اعتبار گروه در رقابت با سایر گروهها يا حداقل آگاهی از ديگر گروههاست (اشفورث و مائل، 1989). هوستون و جاسپارز (1984) نشان دادند كه افراد در تلاش براي کسب هويت اجتماعي مثبت به منظور ايجاد تمايزات روانشناختي عضو گروه خود يا دستيابي به تمايزات بينگروهياند. بنابراين، اعتبار گروه ميتواند بر توصيف اعضا از خود، در ارتباط با گروه، تاثير بگذارد (اشفورث و مائل، 1989).
[1]– Social Identity Theory
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه: