مبانی تکوینی تربیت( قابلیت تربیت)
در عالم تکوین، خداوند به عنوان ربّ، بشر را مرحله به مرحله پرورش داد که در این راه در عالم تکوین، ابتداء از پدر و مادر بشر را خلق کرد و تربیت و پرورش او را به والدینش واگذار نمود” قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً”[1] امّا خداوند به جنبه دیگر پرورش بشر و آن پرورش غیر جسمانی او نیز اشاره دارد ” وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون”[2] اما اوّلین چیزی که برای این بشر که هیچ نمیداند قرار داد سه چیز بود” لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ “بنابراین همانطور که از آیه استفاده میشود، این سه چیز نقش کلیدی را بازی میکنند تا این بشر که هیچ چیزی را نمیداند” لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً” صاحب آگاهی شود، اما این سه مورد مذکور که باعث عالِم شدن انسان میگردند، همان مراحلی هستند که در عبرت پیش از این به آنها اشاره شد، و ساز و کار عبرت نیز به وسیله آنان کار میکند. اما سمع و بصر از اسباب تکوینی تربیت محسوب میشوند که به عنوان وسیلهای در خدمت “افئده”میباشند، نقش افئده به مانند سیستمی بوده که در آن تمام دادههای گوش و چشم و سایر مجاری ورودی اطلاعات را در خود ابتداء ذخیره نموده و سپس تحلیل مینماید و ارتباط بین آنان را مشخص کرده و در اثر حرکت فکر بین آنان، سایر مجهولات را معلوم میکند و علم به عنوان اساس تربیت، تا بینهات و کمال، صاحب خودش را گام به گام به کمال میرساند. بنابراین میبینیم که خداوند گام به گام با به وجود آوردن زمینههای تکوینی خلقت بشر از والدینشان و قرار دادن مجاری ادراکی و عقل، زمینه کمال بشر را فراهم نموده است و این قابلیّت و قوه را در بشر قرار داده تا بتواند استعدادها و قابلیّتهای خود را به فعلیّت رساند، اما در این راستا نقش مربّی نقش مهمی است که در بخش بعد بررسی میشود.
3-1-1-2- مبانی تشریعی تربیت(نقش مربی)
در قسمت قبل، بحث بر سر قابلیّتها و استعدادهایی بود که خداوند در بشر نهاده بود تا او بتواند با به فعلیّت رساندن آنها به سوی کمال حرکت نماید، اما همانطور که خداوند این قوه را در نهاد بشر قرار داده است تا او را به سوی کمال رهنمون کند، افئده را هم به عنوان واسطه این قوه درونی و عالم خارج قرار داد ، تا این قوه بتواند به واسطه افئدهای که به وسیله مجاری ادراکی همچون سمع و بصر با عالم خلقت مرتبط میگردد، راه صحیح را تشخیص داده و به سوی کمال خودش حرکت نماید. اما خداوند با خلق تمام این مقتضیات و در راستای دفع موانع حرکت بشر به سوی کمال، اسباب دیگری را هم قرار داد تا نقش تربیتی به طور کامل ایفاء شود، بنابراین قوه رساننده بشر به کمال و افئده در درون بشر، بشر را رهنمون مینماید تا به دنبال مربی و کسی که نشان دهنده راههای کمال در عالم خارج است بگردند تا با کمک آنان به طی آن مسیر به سوی کمال حرکت کنند. البته این حرکت همانطور که بیان شد حرکت قوه به فعل بوده، حرکت به سوی شدّت وجود و کمال، حرکت از درون بشر است ،در حالی که موضوع حرکت، ماده بوده ،پس موضوع حرکت بشر، عالم ماده بوده و مبداء حرکت همان قوه و استعداد نهاده شده در بشر است و حرکت در عالم ماده صورت پذیرفته است، امّا عامل حرکت همان شوق رسیدن به کمال و تطبیق بین آن قوهای است که در بشر نهاده شده است تا به فعلّت کامل برسد، این تطبیق بین قوه درون انسان و شدّت وجودش به عنوان کمال، به عنوان مسیر این حرکت مطرح است؛ اما در مسیر این حرکت، خداوند برای بشر نشانههایی را هم قرار داده است؛ نشانههایی که همانطور که گذشت تنها در اثر بصیرت به دست آمده از عبرت قابل درک میباشد” سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيد “[3]عامل حق است که به عنوان نیروی محرکه بشر در حرکت به سوی کمال مطرح میباشد؛ حرکت به سوی کمال یعنی همان تبدیل تدریجی قوّه به فعل که مبداء آن از درون انسان شروع شده و در این حرکت است که حق تجلی مییابد و البته نشانههایی هم قرار داده شده است، همانطور که در آیه پدیدار است، در نظام بین تطبیق نیازهای انفسی با برآوری آنها در عالم آفاق است که حرکت به سوی کمال و حق تجلّی مییابد و آرامش حاصل میشود و حق، همان چیزی است که بشر با قوای درونی خودش (افئده) براثر برآوری نیازهایش حکم به آن میکند، بنابراین؛ خود بشر است که در اثر درک نیازهایش و برآوری آنها، به حق بودن برآوری و آن نیازها شهادت میدهد و در این راستا نیز نشانههایی را هم بر این شهادت خود درک میکند، بدین ترتیب نشانهها نقش روشنگری را برای بشر ایفاء میکنند که منجر به شهادت به حقانیت مسیر برآوری نیازها میشود، در مسیر حرکت به سوی کمال، هر چیزی که به بشر کمک کند که او حق را درک کند ، همان درک وجدانی و درونی بشر از حق و تبیان حق بوده” حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق” و آن عامل میتواند به عنوان یک مربی مطرح باشد، در همین راستا میبینیم که خداوند کتابهای آسمانی را به عنوان بیان، فروفرستاد ” وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ”[4] کتابهای آسمانی به عنوان بیانی از جانب خداوند بوده و در راستای حقانیت این کتابها، شاهد نشانههای حقانیّت آنها نیز میباشیم، نشانههایی مانند رسولانی که در کنار آن کتابها بودند ،کسانی که از جنس خود مردم بودند” شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ” و این شهادت مردم با توجه به کسی ابراز میشد که از خود مردم بود”هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ”[5] و به بیان مطالب این کتاب به زبان خودشان پرداخت و این نقش مربی است که به زبان خودشان صحبت کند” أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون”[6] البته بیان پیامبران به عنوان مربی دارای ویژگیهایی است” يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِين”[7] اما در روش تربیتی تشریع، یکی از مهمترین راهکارها ارسال رُسُل و اِنزال کُتب است، چرا که مربی در تربیت نقش اصلی را دارد اما در این رابطه، نقش پیامبر به عنوان مربی و پرورش مردم آن زمان، نقش برجستهای است. بنابراین در ادامه به نقش تربیتی پیامبراسلام به عنوان یک پیامبر و قرآن به عنوان کتابی آسمانی میپردازیم.
[1] همان .
[2] سوره نحل، آیه 78 .
[3] سوره فصّلت، آیه 53 .
[4] سوره نحل، آیه 89 .
[5] سوره جمعه، آیه 2 .
[6] سوره نحل، آیه 44 .
[7] سوره جمعه، آیه 2 .
لينک جزييات بيشتر و دانلود اين پايان نامه: