اردیبهشت 8, 1403

لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 64

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

 
زبر-خشن-غیر لطیف
آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

تنگ بودن وقت-دیر شدن
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

رده-حرف زشت یا نامربوط

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

آلکلی(معتاد به الکل)

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت
انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

روغنی-آلوده به روغن

البرز(بلندقامت، دلیر)

تند نویسی-سریع نویسی

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

بند آوردن-متوقف کردن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

دان-دانه-چینه

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

پیشنهاد-طرح

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

ژوری-هیئت داوران

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

باهاس-باید-بایست

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
رُک زده-زل زده-خیره شده

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

خیز-ورم-آماس

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

حمامی-گرمابه دار

پُر کار-فعال-با پشتکار
اُتُل-شکم-اتوموبیل
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

ذوق زده-بسیار خوش حال

 

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

زانویی-زانو

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

بر ملا شدن-آشکار گشتن

 

چشم انداز-منظره

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

راست روده شدن-اسهال گرفتن
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

 

چراغ الله-نگا. چراغ

چنار تجریش-متلک بد

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
تخم نابسمل لا-حرام زاده

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

بنگی-معتاد به حشیش

ترید- تلیت

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

بار سرکه- ترش ابرو

پت پتی-موتور سیکلت

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

پُف-فوت-ورم-آماس

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

بی فکر-لاابالی-بی قید

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

خانم آوردن-پا اندازی کردن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

تا-توانایی

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
پیگرد-پی گیری-تعقیب

دم-هنگام

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

خرکچی-چارپادار

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

اُرُسی(کفش)

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

بَهمان-فلان

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

انگشت‌شمار(کم، معدود)

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

خشخاشی-نان خشخاش زده

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

احتیاطی-نجس-ناپاک

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

خورده برده-ملاخظه و پروا

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
راست و ریس-موانع و معایب

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

چشم و ابرو-زیبایی چهره

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

 

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

چشم گود شدن-لاغر شدن

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

دوش فروش-ربا خوار

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

ذوق زده-بسیار خوش حال

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

جامه شور-رختشوی

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

جز و ولز-نگا. جز و وز

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

دبنگ-احمق-کودن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

تحصیل کرده-درس خوانده

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

خوش رو-زیبا-خندان

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

حال کردن-لذت بردن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

تنگ هم-چسبیده به هم

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

 
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

رده-حرف زشت یا نامربوط

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

رمباندن-خراب کردن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

دم بازی-چاپلوسی-تملق

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

تک و توک-به ندرت-کمی

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

چک و چیل-لب و لوچه

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پکاندن-ترکاندن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

آب و خاک-میهن-دیار

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

چسبیدن-لذت دادن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

 

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

بر پا شدن-ایجاد شدن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

جیش-ادرار در زبان کودکان

جُستن-چیز گمشده را یافتن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

پینه-وصله-پوست سخت شده

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

حرص و جوش-عصبانیت
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

چرمی-از جنس چرم

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

زاهرو-دالان-سرسرا

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

تیر کردن-نشان کردن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

 
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

روغنی-آلوده به روغن

چپ رو-تند رو
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

حلق آویز-به دار کشیده

چرکو-آدم کثیف

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

ز ِله-ستوه-عجز

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

تار-از محلی راندن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

 

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

چنار امام زاده صالح-متلک بد

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

بغداد خراب-شکم گرسنه

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

دخالت کردن-در آمدن در کاری

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

پشه کوره-پشه ی ریز

 

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

ار زبان کسی(از قول کسی)

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

 

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

دم کار گرفتن-به کار واداشتن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
جوراجور-دارای انواع گوناگون
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

 

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

تُف به دهن-حیرت زده

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

دو کرپا-چمباتمه
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

حالا حالاها-مدت دراز

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

دلچسب-دلپذیر-مقبول

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

حالی کردن-فهماندن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

زیر جلکی-پنهانی

اختر شمردن(شب‌بیداری)

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

تر دماغ-سرحال-شنگول

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

پیشاب-ادرار

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

حاجی خرناس-لولو

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
بی شوخی-جدا-بدون شوخی

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

رستم صولت-رستم در حمام

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

دمپایی-کفش راحتی خانه

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

چاره ساز-خداوند

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

دست فروشی-شغل دست فروش

آتشِ بسته(طلا)
زُل زدن-خیره نگاه کردن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
خدا نگهدار-خدا حافظ

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

 

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

باربند-جای نهادن و بستن بار

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

تو دار-راز نگهدار

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

بی ریخت کردن-کتک زدن

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

زاق-چشم زاغ چشم

 

داشتن-مشغول بودن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

آتشی شدن-از کوره در رفتن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

بازداشتی-زندانی موقت

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
ابوقراضه-ابوطیاره
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

ادرار کوچک-شاش

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

خرس-چاق و درشت-تنومند

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

 

پیه آوردن-چاق شدن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

 

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

توپ در کردن-توپ انداختن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

خرکچی-چارپادار

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

داوطلب-خواستار-نامزد

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

جگرک-نگا. جغور بغور

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

چانه لغی-راز داری نکردن
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

آمدن(آغاز به کاری کردن)

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

دل رحم-مهربان

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

 

آب و خاک(میهن، دیار)

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

چارچار زدن-بی حیایی کردن

دوره-مهمانی-زمانه

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

تَخم-مهمل تَخم

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

خال به خال-خال خال

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

باد خوردن-هوا خوردن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

بی اشتها-بی میل به غذا

زیر جلی-پنهانی-آهسته

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

تنگاب آمدن-به جان آمدن

دزد زده-سرقت شده

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

تنگ بودن وقت-دیر شدن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند
اُرد-درخواست-سفارش-دستور

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

جملگی-تمامن-سراسر

 

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

بند-ریسمان-طناب-رشته

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

آکِله(جذام، زن سلیطه)

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

 

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

 

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

 

خالی خالی-بدون چیز دیگری

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

آب به چشم آمدن-طمع کردن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن