اردیبهشت 8, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 366

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

 

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

به حق پیوستن-مردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پروار-فربه-چاق

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

 

خُردینه-بچه ی خردسال

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
 

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
دولابچه-کمد کوچک

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

 
حجله خانه-اتاق شب زفاف

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
ادرار بزرگ(مدفوع)
 

خواب و خوراک-خورد و خواب

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
باد گلو زدن-آروغ زدن

انگشت‌شمار-کم-معدود

آتش بی‌باد-ظلم-می

 

حال کردن-لذت بردن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

درگذشت-مرگ

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

 

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

خورده برده-ملاخظه و پروا

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

زهره کردن-بسیار ترساندن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

توجیهی-برنامه های توضیحی

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

آب نخوردن-درنگ نکردن

دوا قرمز-پرمنگنات

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

جملگی-تمامن-سراسر

دزد و حیز-نادرست و مکار

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
تِر زدن-خراب کردن کار

خندق بلا-شکم

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

بنا-قرار

پُکیدن-ترکیدن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

حق الزحمه-دستمزد

تیز بزی-فورن-بی درنگ

 

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

چراغ الله-نگا. چراغ

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

جامه شور-رختشوی

 

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

آواز شدن(شهره شدن)

ریق زدن-ریغ زدن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

 

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

دق مرگ-دق کش

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

 

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

ترش ابرو-عبوس

خپله-چاق و کوتاه قد

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

بی چیز-تهی دست-فقیر

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

ریشو-دارای ریش بلند

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

 

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

خپله-چاق و کوتاه قد

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

چل ستون-شبستان مسجد

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

خوش خوراک-نگا. خوش خور

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

جا-رختخواب-بستر

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

خیز-ورم-آماس

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

 
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

خرج راه-هزینه ی سفر

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

رگ ترکی-تعصب نژادی

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

 

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

چرند گو-یاوه گو

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

جلز و ولز-سوز و گداز

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

ازدست‌رفته(عاشق)

جایی-مستراح-توالت

خالی خالی-بدون چیز دیگری

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

دست خوش !-آفرین

حی و حاضر-آماده

 

چلاق شده-نوعی نفرین است

حساب کشیدن-حساب خواستن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

 

حبف و میل-ریخت و پاش

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

تیپا خوردن-رانده شدن
دزدی گرگی-دله دزدی
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

دومندش-دوم از آن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

زیر چاق-حاضر-آماده

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

آمده-شوخی و لطیفه

 

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
تردستی-مهارت-شعبده بازی

پوست پیازی-نازک و بی دوام

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

 
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

پله خوردن-دارای پله بودن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

به حساب-مثلا-یعنی

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

بار و بنه-وسایل سفر

خِل-خلط بینی

 

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

پینه-وصله-پوست سخت شده

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

چل مرد-مرد کوتاه قد

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

بر ملا شدن-آشکار گشتن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

حالا حالاها-مدت دراز

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

جن زده-دیوانه

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

بغداد آباد-شکم سیر

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

رضا شدن-راضی شدن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

چاشته بندی-ته بندی

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

 

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

 

جگرک-نگا. جغور بغور

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

دور از جناب ب-لانسبت

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

داغان-از هم پاشیده-پریشان

ارباب حجت(اهل منطق)

دهن دره-خمیازه

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

 

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

 

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

دم-هنگام

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

ته نشین شدن-رسوب کردن

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

بالینی-کلینیکی

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

این سفر(این بار)

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

دوره-مهمانی-زمانه
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

 
تنگاب آمدن-به جان آمدن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

 

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

باردار-آبستن-حامله

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چپو-غارت-تاراج

رم دادن-رماندن-فراری دادن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

رد پا-جای پا-اثر

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

چرند اندر چرند-پرت و پلا

خیکی-آدم چاق و فربه

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

ریغ-مواد درون امعا و احشا

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

اجابت کردن معده-قضای حاجت

حظ کردن-لذت بردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

 

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

بمیرم-قربان بروم

آواز دادن-خواستن

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

 
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

ته نشین-رسوب کرده

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

بفرما زدن-تعارف کردن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

دست فروشی-شغل دست فروش

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

زیر آبی-زیرآبکی

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

اشک کوه(یاقوت، لعل)

خشکه پلو-کته

 

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

بدک-نه چندان بد

آلکلی-معتاد به الکل

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

 
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

چار دستی-قمار چهار نفری

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

تند و تیز- تند تیز

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

زبان پس قفا-نوعی گل است

بخت-شانس-اقبال-شوهر

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

اشک کوه(یاقوت، لعل)

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

جِر خوردن-پاره شدن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

دقه-دقیقه

زحمت کشیدن-کار کردن

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

جرینگ-صدای سکه های پول

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

دان-دانه-چینه

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

ته نشست-رسوب

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

 

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

 

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

خنگ خدا-نادان و کودن
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

 
چشم دریده-خیره-درآمده

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
 

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

انگشت کردن(انگشت رساندن)

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

چشمداشت-توقع-انتظار

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

دلسوز-غمخوار

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

خوشگلک-با خوشگلی اندک

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

آب نخوردن-درنگ نکردن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

 

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

حیوونکی-نگا حیوانکی

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

رودل-سنگینی معده

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

پیش بها-بیعانه

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

 
 

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

راست راستی-حقیقتن-واقعن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

اسب چوبین-تابوت

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

خاک پاک-زادگاه

زرد گوش-بی رگ-ترسو

چپ دادن-رد کردن

پشت رو-وارونه

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

 

انسان بودن-شریف و درست بودن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
چین چینی-پر چین

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

خانم-زن بدکاره-هرزه

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
دستک-دفتر حساب
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

حیوونی-نگا. حیوانکی
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
بَزک-آرایش-چسان فسان

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

 

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

 

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

اشک کوه-یاقوت-لعل

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

خرکار-پرکار

راه اندازی-راه انداختن

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

 

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

دانه دانه-یک یک

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

 

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

چاک کردن-نگا. چاک دادن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

بوق سگ-بسیار دیر وقت

 
آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

چای نیک-قوری و کتری چای

دلسوز-غمخوار

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

جیره بندی-سهم بندی

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

 

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

باربند-جای نهادن و بستن بار

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

جود-یهودی-حهود

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

انگشت‌شمار-کم-معدود

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

 

خرجی-پول لازم برای گذران روز

بسیار دلواپس و نگران بودن

دوا خور-معتاد به الکل

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

 

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن