روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
آواز دادن(خواستن)
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
بی تفاوت-بی اعتنا
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
تا-توانایی
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
خاله وارَس-آدم فضول
حیوونکی-نگا حیوانکی
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
چل مرد-مرد کوتاه قد
پشت سر هم-پیاپی متوالی
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
پاتی کردن-باد دادن خرمن
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
دور از شما ب-لانسبت
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
انگشت کردن-انگشت رساندن
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
درشت-حرف زشت-دشنام
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
دور-بار-دفعه-نوبت
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
پا-حریف
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
چار میخ-اذیت و آزار سخت
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
تر و فرز-چست و چابک
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
زار-نا به سامان-خراب-بد
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
دانه دانه-یک یک
جَر-پیچ و خم راه
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
ریختگی-ریزش
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
راست راستی-حقیقتن-واقعن
چراغان شدن-جشن گرفتن
اختر شمردن(شببیداری)
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
چگور پگوری-خوشگل-جذاب
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
جَخت-متضاد صبر
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
زهره کردن-بسیار ترساندن
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
داش-لوطی-مشدی
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
آبِ کبود-آسمان
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
پیاله زدن-می نوشیدن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
آب تاختن-پیشاب کردن
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
زاق-چشم زاغ چشم
خِفت-نوعی گره
آبدست(ماهر، استاد)
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
اکبیری-زشت-بیریخت
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
زَوال-مست مست-لول
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
دو لَتی-در دو لنگه ای
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
راستکی-واقعی
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
چهار دستی-فراوانی
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
بی چیز-تهی دست-فقیر
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
چای کاری-کشت و زرع چای
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
دق کردن-از غصه مردن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
جملگی-تمامن-سراسر
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
خاله وارَس-آدم فضول
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
رده-حرف زشت یا نامربوط
دماغ چاقی-احوال پرسی
خبر چین-سخن چین-جاسوس
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
دایی اوغلی-پسر دایی
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
رگ ترکی-تعصب نژادی
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
به حساب-مثلا-یعنی
ترید- تلیت
حشری-شهوت ران-پر شهوت
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
حظ کردن-لذت بردن
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
دست پاک-درستکار
چُر-ادرار
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
رشته فرنگی-ماکارونی
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
چوچول باز-دغل-بی حیا
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
چنگولک-سست و ضعیف
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
دود-دخانیات-مواد مخدر
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
خرکچی-چارپادار
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
از جنس چیزی بودن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
در نتیجه-سرانجام-عاقبت
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
چش-چشم
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
چین و چوروک-چین و شکن
چغل خور-سخن چین
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
حمله-بیماری غش-صرع
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
چاره-درمان
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
اروای ننهات(ارواح بابات)
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
چرب دست-ماهر-زبر دست
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
ته آواز-صدای نسبتن خوب
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
آفتاب به آفتاب(هر روز)
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
آبدست-ماهر-استاد
ادا اصول-ادا اطوار
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
خاکی-فروتن و متواضع
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
دست دوم-کار کرده-مستعمل
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
جلز و ولز-سوز و گداز
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
پول و پله-پول
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
حرص خوردن-عصبانی شدن
آکَل(آقای کربلایی)
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
بنا-قرار
پَلِه-پول
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
پر روده-پرچانه-روده دراز
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
چُرت-خواب کوتاه
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
ریش توپی-ریش تپه
جاده کوبی-راه صاف کردن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
چیز دار-ثروتمند
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
آب نخوردن-درنگ نکردن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب
درب و داغان شدن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
حلال وار-به صورت حلال
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
خیس شدن-تر شدن
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
حلال زاده-پاک و نجیب
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
برده خورده-ملاحظه-پروا
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
بنده زاده-پسر من
حالا حالاها-مدت دراز
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
پکاندن-ترکاندن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
چشم کار کردن-دیدن
چپیدن-به زور جا گرفتن
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
تار و مار-متفرق-پراکنده
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
جهیزیه-نگا. جهیز
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
باد خوردن-هوا خوردن
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
پیش کردن-راندن به جلو
دیر فهم-کند ذهن-کودن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
جاگرم کردن-در جایی ماندن
چشم باباقوری-نابینا-کور
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
آکِله-جذام-زن سلیطه
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
داو-نوبت بازی
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
زار-نا به سامان-خراب-بد
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
خرناس-نگا. خُرخُر
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
تیز بزی-فورن-بی درنگ
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
خطایی-نوعیز آجر
چینه-دیوار گلی
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
حرف گوش کن-حرف شنو
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
چغل خوری-سخن چینی
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
رومیزی-منسوب به میز
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
آکله فرنگی-سیفلیس
ار زبان کسی-از قول کسی
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
چراغانی کردن-جشن گرفتن